پایان باز

پایان باز ،نقطه ورود به هزارراه استنتاج است

پایان باز

پایان باز ،نقطه ورود به هزارراه استنتاج است

فیلم beautiful mind

You are all my reasons


فیلم Beautiful mind به کارگردانی Ron Howard این فیBesutiful mindلم محصول سال 2001 هست و هم اکنون رتبه 223 رو در دسته بندی سایت IMDB از آن خود کرده است.


برداشت من:

دکتر نش ریاضی دان برزگ و برجسته سر یکی از کلاس هاش از دانشجوی جوان یاد می گیره که برای حل مسائل فقط یک راه وجود نداره!! زمانی که دکتر نش به اسکیزوفرنی مبتلا می شه و افراد تخیلی زاییده ذهنش رو وارد زندگیش می کنه تا جایی که تحت درمان روانپزشک قرار می گیره باور نداره که واقعا تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته.روزی متوجه این قضیه می شه و باور می کنه که بیماریه.از نظر دکتر فقط یک راه درمان وجود داره که بسیاد هم دردناک است اما دکتر نش یاد گرفته که همیشه راه حل های دیگری هم برای حل مشکلات هست. پس سعی می کنه خودش مشکلش رو حل کنه. نکته اصلی فیلم دقیقا همین جاست که چه مراحلی رو برای درمان نیاز داره.


یادم میاد فردی رو دیدم که یک پاش مشکل داشت ولی کارگردان تئاتر بود. خانمی که بسیار کوتاه قد بود ولی مسئول مالی یک شرکت مهم بود. پسری که بسیار چاق بود اما بهترین روابط رو داشت . اگر من هر کدوم از این مشکلات رو داشتم شاید تا الان یا دق کرده بودم یا دنیام به بزرگی اتاق خوابم بود. پس چه اتفاقی افتاده که این آدم ها اعتماد به نفسشون از آدم های کاملا سالم بالاتر رفته؟ یاد یه قطعه از مرحوم حسین پناهی افتادم:

"من حسینم ، پناهیم

خودمو می بینم ، خودمو می شناسم ، خودمو فکر می کنم

تا هستم جهان ارثیه بابامه

سلاماش، همه عشقاش ، همه درداش، تنهاییاش...."

 

کاری که دکتر نش انجام داد این بود که اول مشکل و ضعفش رو شناخت ، باور کرد،هضمش کرد. یه بار یجا خوندم "هر چیزی رو که بتونی ببینی می تونی بدستش بیاری" یا هکرها می گن "برای اینکه سیستمی رو هک کنی باید اول اونو ببینی" .پس اگر می خواهی ضعفت رو حل کنی باید اول قبولش کنی. باید خودت رو با نقطه ضعفت قبول کنی تا بتونی براش درمان پیدا کنی. تا زمانی که قبول نکنیم نقطه ضعفی داریم برای درمان اون اقدامی نمی تونی انجام بدیم. پس قبل از اینکه نقاط قوت خودت رو بشناسی نقطه ضعف هاتو بشناس. بازهم یاد بخشی از کتاب جران خلیل جبران افتادم که تو داستان خود شناسی می تونید اونو کامل بخونین و من چند خطی از اون رو به عنوان حسن ختام اینجا میارم:

" ...پس به آرامی لب گشود و جملات زیر را به زبان آورد:

قد من کوتاه است ، ناپلئون و ویکتورهوگو نیز اینچنین بودند.
موهای سرم ریخته، شکسپبر نیز اینچنین بود.
بینی ام کج و بزرگ است، سفنرولا و ولتر و جورج واشنگتن نیز همینگونه بودند.
بدنم لاغر و نزار است، اکثر متفکرین همینگونه بودند.
....
لحظاتی از صحبت با خود متوقف شد و با سر انگشتانش پیشانی خودرا لمس کرد و گفت : (( این منم ، این حقیقت من است ، من مجموعه ای از صفاتی هستم که بزرگترین مردان تاریخ دارای آن بودند، و جوانی که تمام این صفات را دارا باشد می باسیت کار برگی در دنیا انجام دهد. اولین گام حکمت خود شناسی است و من امشب خود را شناختم و از هم اکنون کار بزرگی را که این جهان ا گذاردن عناصر مختلفی در وجودم مرا برای آن آ»اده ساخته آغاز خواهم کرد....)) "

 

در آخر درمورد عشق و گذشتی که در این فیلم بسیار خودنمایی می کنه فکر کنم این یک جمله از دیالوگ های پایانی فیلم گویای همه چیز باشه که:


تو همه دلیل های من هستی

نظرات 4 + ارسال نظر
ناصر 1391/01/19 ساعت 02:44 ب.ظ

چه جالب. فیلم قشنگی به نظر میرسه. چون فیلم رو ندیدمش برا اینکه مزه اش نپره تحلیل رو تا آخرش نخوندم. فیلم و ببینم تا آخر میخونمش.

آقا 1391/01/26 ساعت 01:56 ق.ظ http://conclude.blogsky.com

سلام
منم کاملا با نطرت موافقم
در دنیایی که ما زندگی میکنیم هیچ کس پیدا نمیشه که کاملا بدون عیب باشه
آدما لحظه به لحطه در حال تغییرند

زهرا 1392/06/07 ساعت 11:12 ب.ظ

«فقط در معادلات پر رمزو راز عشق است که هر دلیل و خرد منطقی می تواند یافت شود.» این دیالوگ فیلم و خیلی دوست داشتم.
من تقریبا مطالعه و آشنایی نسبت به این بیماری داشتم. واسه همین چون داستان برگرفته از واقعیت بود پایان فیلم خیلی برام قشنگ بود. این باور محال که میشه غیر ممکن رو به ممکن تبدیل کرد به خواست خدا و با قدرت عشق؟ یا با قدرت ذهن؟!!!

[ بدون نام ] 1394/06/27 ساعت 06:20 ب.ظ

vhttp://conclude.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد