پایان باز

پایان باز ،نقطه ورود به هزارراه استنتاج است

پایان باز

پایان باز ،نقطه ورود به هزارراه استنتاج است

سال نو مبارک

عید نوروز مبارک

دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن خواهی برایت آن بماند
بپایت ثروتی افزون بریزد
که چشم دشمنت حیران بماند
تنت سالم سرایت سبز باشد
برایت زندگی آسان بماند
تمام فصل سالت عید باشد
چراغ خانه ات تابان بماند





اول آرزو می کنم که همگی سال آینده همین موقع به تمام خواسته های امسالمون رسیده باشیم تا لازم نباشه آرزوهامون رو با نا امیدی تکرار کنیم.

دوم اینکه شنیدم که اگر هرکس یک روزش با دیروزش یکی باشه اون روز رو از دست داده ، ماهم اگر حرکت روبه جلو نداشته باشیم حتما ضرر می کنیم.دوست دارم امسال تلاش کنیم تا بتونیم حداقل یکی از هزاران اخلاق بد و ناپسندیده آدمی رو که اطرافیان ما متاسفانه به اون علاقه زیادی نشون می دن رو کنار بزاریم. برای خود من که به شخصه بسیار از این رفتار متنفرم بسیار پیش اومده که ناخود آگاه اون رو انجام بدم بعد به خودم بیام که ای بابا ،ای واعظ ،توکه جلوه در محراب و منبر می کنی چرا وقتی به خلوت افکار خودت میری آن فکر دیگر می کنی؟!

دیروز تو فیس بوک داشتم چرخ می زدم که یه صفحه جلوم ظاهر شد که داستان بلندکردن موهای آقای ابی رو روایت می کرد ( از اینجا می تونین بخونین ) . بعد از اینکه داستان رو خوندم و فهمیدم این حرکت برای یک موسسه خیریه بوده ،در درجه اول خیلی از این حرکت خوشحال شدم و بعد یاد قضاوت ها و حرفهایی افتادم که در مورد ایشون شنیدم... آخر عمری تازه یادش افتاده موهاشو بلند کنه... لابد اینطوری الان مد شده .... سرپیری و معرکه گیری و......

از این داستان که بگذریم من نمی دونم واقعا چرا ما بخودمون اجازه می دیم در مورد هرچیزی و هر کسی بدون آگاهی قضاوت کنیم... ما می تونیم آزادانه فکر کنیم اما اگر فکرت به زبونت اومد تبدیل می شه به تحمت،دروغ،افترا و غیره که دیگه خودتون بهتر می دونین و دیدن چه بلاهایی می تونه به سر آدم بیاره.

جالب اینجا بود یکی از افرادی که زیر اون مطلب نظر گذاشته بود نوشته بود که اصلا خوب نیست ما زود قضاوت کنیم و از این حرفا و در آخر نوشته بود من نمی دونم امثال آقای ابی که این همه پول دارن چرا نمیان از نظر مالی کمک کنن و میان از این کارا می کنن که هیچ هزینه ای نداره و برای این افراد تاسف هم خورده بود!!!!من نمی دونم فردی که توی جمله قبلی میاد قضاوت زودهنگام رو نکوهش می کنه به فاصله یک جمله خودش مرتکب همون اشتباه میشه!!!


از همه این ها که بگذریم ،حرف من اینه که هیچ چیز، هیچ چیز تا اونجا که من دیدم تو این دنیا قطعی نیست وهمه چیز نسبی هست. پس قضاوت هم روی قطعیات انجام می شه نه نسبیات.

سعی کنیم در مورد دیگران و از روی ظاهر به هیچ وجه قضاوت نکنیم .


امیدوارم سال دیگه این موقع خوشحال باشیم از اینکه تونستیم از سمت قضاوت ظاهری استعفا بدیم.


امیدوارم همیشه از خودتون راضی باشین


آغازنامه

آن گاه ادیبی به او گفت: برای ما از سخن گفتن و کلام بگو. و او در پاسخ گفت: « انسان زمانی سخن می گوید که با اندیشه های خود در صلح و آرامش نباشد و وقتی که دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند، در لبهایش زندگی می کند و صدا برای او وسیله ای می شود برای شادی و و آسودگ خاطر و گذراندن وقت. وبسیاری از سخنان شما اندیشه را در غم و اندوه فرو می برد. زیرا اندیشه پرنده ای آسمانی است که شاید بتواند در قفس سخن بال هایش را باز کند،اما نمی تواند به پرواز درآید.»
بخش سخن گفتن از کتاب پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران

همیشه نظرم این بوده که هیچ چیز مطلقی تو این دنیا وجود نداره همینطور هم هیچ پدیده ای یک وجهی نیست و ابعاد مختلفی داره.. اما ما فقط از بعد خودمون نگاه می کنیم و برداشت داریم. به همین خاطر هست که فکر می کنم در زمینه قضاوت هیچ وقت عدالت محض وجود نخواهد داشت.
دلیل انتخاب اسم پایان باز هم همین تفکر من هست که از هر رویداری می شه هزار جور برداشت متفاوت داشت و من دوست دارم این برداشتم رو اینجا بیان کنم و نظر دیگران رو هم بدونم تا ذهن وافکارم تک بعدی رشد نکنه.
البته یه نکته دیگر اینکه من همیشه عادت دارم همه کارا رو باهم انجام بدم و به تعادل1 در زندگیم پایبندم (حداقل دوست دارم پایبند باشم) پس بخش های این وبلاگ بسیار متفاوت خواهد بود که حتی شامل بخش های فنی و علمی و ورزشی و ... هم که دغدغه های من به حساب میان خواهد بود.

پی نوشت:
1. روزی مریدان شیخ ابوسعید ابوالخیر به او گفتند:" ای شیخ فلانی روی آب راه میرود " شیخ گفت:" وزغ نیز روی آب راه میرود" دوباره گفتند :" فلانی در هوا پرواز میکند " شیخ گفت:" مگس نیز در هوا پرواز میکند" مریدانش گفتند:" شخصی در چشم به هم زدنی از شهری به شهری میرود" شیخ گفت:" شیطان هم در چشم به هم زدنی از شهری به شهری میرود" آنگاه شیخ رو به مریدانش کرد وگفت:" مرد آنست که در میان همنوعانش بنشیند و بپاخیزد وداد وستد کند وبخورد وبخوابد ولی دل او یک لحظه از یاد خدا غافل نشود"