پایان باز

پایان باز ،نقطه ورود به هزارراه استنتاج است

پایان باز

پایان باز ،نقطه ورود به هزارراه استنتاج است

آغازنامه

آن گاه ادیبی به او گفت: برای ما از سخن گفتن و کلام بگو. و او در پاسخ گفت: « انسان زمانی سخن می گوید که با اندیشه های خود در صلح و آرامش نباشد و وقتی که دیگر نتواند در تنهایی دل خود بماند، در لبهایش زندگی می کند و صدا برای او وسیله ای می شود برای شادی و و آسودگ خاطر و گذراندن وقت. وبسیاری از سخنان شما اندیشه را در غم و اندوه فرو می برد. زیرا اندیشه پرنده ای آسمانی است که شاید بتواند در قفس سخن بال هایش را باز کند،اما نمی تواند به پرواز درآید.»
بخش سخن گفتن از کتاب پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران

همیشه نظرم این بوده که هیچ چیز مطلقی تو این دنیا وجود نداره همینطور هم هیچ پدیده ای یک وجهی نیست و ابعاد مختلفی داره.. اما ما فقط از بعد خودمون نگاه می کنیم و برداشت داریم. به همین خاطر هست که فکر می کنم در زمینه قضاوت هیچ وقت عدالت محض وجود نخواهد داشت.
دلیل انتخاب اسم پایان باز هم همین تفکر من هست که از هر رویداری می شه هزار جور برداشت متفاوت داشت و من دوست دارم این برداشتم رو اینجا بیان کنم و نظر دیگران رو هم بدونم تا ذهن وافکارم تک بعدی رشد نکنه.
البته یه نکته دیگر اینکه من همیشه عادت دارم همه کارا رو باهم انجام بدم و به تعادل1 در زندگیم پایبندم (حداقل دوست دارم پایبند باشم) پس بخش های این وبلاگ بسیار متفاوت خواهد بود که حتی شامل بخش های فنی و علمی و ورزشی و ... هم که دغدغه های من به حساب میان خواهد بود.

پی نوشت:
1. روزی مریدان شیخ ابوسعید ابوالخیر به او گفتند:" ای شیخ فلانی روی آب راه میرود " شیخ گفت:" وزغ نیز روی آب راه میرود" دوباره گفتند :" فلانی در هوا پرواز میکند " شیخ گفت:" مگس نیز در هوا پرواز میکند" مریدانش گفتند:" شخصی در چشم به هم زدنی از شهری به شهری میرود" شیخ گفت:" شیطان هم در چشم به هم زدنی از شهری به شهری میرود" آنگاه شیخ رو به مریدانش کرد وگفت:" مرد آنست که در میان همنوعانش بنشیند و بپاخیزد وداد وستد کند وبخورد وبخوابد ولی دل او یک لحظه از یاد خدا غافل نشود"